نقاشی سورئالیستی سالوادور دالی

تعداد بازدید: 1,232

مکتب سورئالیسم

 سورئالیسم یا فراواقع‌گرایی (به انگلیسی: Surrealism) یکی از جنبش‌های هنری معروف در قرن بیستم است که در فرانسه شکل گرفت. بنای این مکتب ادبی و هنری بر اصالت خیال، رویا و تداعی آزاد و تصورات ضمیر ناخود آگاه است. این جنبش در عمل با انتشار مجله‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ “انقلاب فراواقع‌گرا” توسط آندره برتون آغاز شد.

آندره برتون-بنیانگذارسورئالیسم

در سبک سورئالیسم به قوه‌ی تخیل و رویا در ضمیر ناخودآگاه هنرمند اصالت داده می‌شود و هنرمند می‌کوشد تا در خلق اثر هنری از سیطره‌ی عقل و ادراکات حسی رها شود و به صورت‌های مکتوم در روح و روان خود تجلی خارجی بخشد. هنرمندان این سبک معتقد بودند هنر هرگز نمی‌تواند به وسیله‌ی عقل و هوش بیدار آفریده شود.

آندره برتون سبک سورئالیسم را حالت خودکار روانی تعریف کرد که توسط آن، شخص می تواند حالات درونی خود را به صورت شفاهی، به صورت کلمات و یا هر حالت دیگری ابراز کند. نظریات و آثار زیگموند فروید عمیقاً بر دنباله روان این جنبش تاثیر گذار بوده است. وی خصوصاً در کتاب خود به نام “تعبیر خواب” اهمیت خواب و رویاها را اثبات کرده و همچنین بر نقش بسزای ضمیر ناخودآگاه انسانی در ظهور عواطف و خواسته های انسان صّحه می گذارد.

در این میان طبیعت نیز عامل مهمی در مضمون بسیاری از آثار هنرمندان سورئالیست می باشد. سالوادور دالی نقاش سوررئالیست اسپانیایی گاها به نقاشی از حشرات و یا اشیاء دیگری چون ساعت و تخم مرغ می پردازد در حالیکه ماکس ارنست برای مثال از پرنده در آثارش به وفور استفاده می کند.  به طور کلی هدف در سورئالیسم آزاد سازی فکر و زبان و ذهن بوده است.

نقاشی سورئالیستی سالوادور دالی

نقاشی تداوم حافظه (The Persistence of Memory) احتمالاً مشهورترین اثر سالوادور دالی است. این اثر که ساعت‌های نرم یا ساعت‌هایی در حال ذوب شدن نیز نامیده می‌شود، تصویری فراواقع‌گرا از ساعت‌های جیبی معرفی می‌کند. به عنوان تعبیر کلی برای این اثر، نقاش سعی دارد با استفاده از ساعت‌های نرم، فرضیه‌ای که زمان را صلب و قطعی می‌انگارد را کم ارزش جلوه دهد و این مفهوم توسط دیگر تصاویر در این کار تقویت می‌شود. مانند کاربرد دورنمای وسیع و مورچه‌ها و مگسی که ساعت‌ها را می خورند. این اثر را می‌توان به عنوان نمایشی گرافیکی از نظریه‌ی نسبیت انیشتین دانست؛ جایی که اعوجاج زمان تحت تأثیر جاذبه شکل می‌گیرد.

سورئالیسم در سینما

علت اصلی ورود سورئالیسم به سینما، آزادی کامل و بدون مرز این مدیوم برای سازنده می باشد، زیرا می‌تواند چیزی را فراتر از یک عکس یا نوشته، به صورت بصری و عینی عرضه کند. با ورود سورئالیسم به سینما، بسیاری از چیزها دیگر رویا و فراواقع‌گرایی نبودند، آن‌ها به واقعیت تبدیل شده بودند. در اینجا باید به یکی از بزرگان جنبش سورئالیسم یعنی لوئیس بونوئل اسپانیایی اشاره کنیم که تاثیر شگرفی در همه گیر شدن سورئالیسم داشت. اکنون پس از سال‌ها، همچنان از بونوئل به عنوان یکی از مشهورترین فیلمسازان سورئالیست یاد می شود که نزدیک به پنجاه سال از عمر خود را وقف آن کرد.

Luis Buñuel

اگرچه فیلم صدف و مرد روحانی اثر ژرمن دولاک عنوان اولین اثر سبک سورئالیسم را به خود اختصاص داده است اما فیلم سگ آندلسی (1928)  اثر لوئیس بونوئل به عنوان پایه و اساس سینمای سورئال محسوب می شود. سگ آندلسی از برخورد دو رویا و دو اندیشه پدید آمد. شبی سالوادور دالی خواب می بیند که مورچه هایی کف دستش لانه کردند. بونوئل نیز خواب می بیند که تیغی ابری را می‌بُرد. بونوئل و دالی از همین دو رویای ساده سگ آندلسی را پدید می آورند. فیلم موفقیتی کامل از همه نظر بود و وجهه خوبی به بونوئل به عنوان یک سورئالیست بخشید و جزو معدود فیلم‌های این نهضت بود که مورد تایید کامل آندره برتون قرار گرفت. جهت تماشای این فیلم به صفحه فیلم های کوتاه لوییس بونوئل مراجعه کنید.

نمایی از فیلم سگ آندلسی

و اما امروز بیشتر از هر کسی، نام ديويد لينچ به عنوان استاد سینمای سورئالیستی مطرح است. هرچند او را فيلمسازي پست‌مدرن دانسته‌اند ولي مي‌توان او را سوررئاليستي مدرن هم دانست. خود دیوید لينچ مي‌گويد: «اگر سوررئاليسم با بيان ضمير ناخودآگاه شكل مي‌گيرد مي‌توانم بگويم به تعبيري يك سوررئاليست هستم».

دیوید لینچ

به دو دليل عمده است كه فيلمهاي لینچ به آثار سوررئال نزديك است:

  • در فيلمهاي لينچ روند منطقي وقايع كمترين اهميت را دارد.
  • تفكيك واقعيت از رؤيا يا كابوس در فيلمهايش بسيار دشوار است.

مسئلۀ مهم ديگر، استفادۀ لينچ از نمادهاي سوررئاليستي است مانند گوش بريده در مخمل آبي (1986) كه بي‌اختيار ما را به ياد چشم بريده شده در سگ آندلسي مي‌اندازد يا حشراتي كه در فيلم مخمل آبي زير چمن درهم مي‌لولند ما را به ياد دست انباشته از مورچه، باز در فيلم سگ آندلسي مي‌اندازد.

مورد ديگر تشابه، استفادۀ لينچ از اشياء سوررئاليستي در فيلم‌هايش است. قابل ذكر است كه شيء سوررئال شيئي است كه كمترين كار مكانيكي را بكند و از تجسمات ضمير ناخودآگاه هنرمند نشأت گرفته باشد به‌عنوان نمونه مي‌توان به سينه سرخ مكانيكي در مخمل آبي و نيز جعبه‌اي آبي رنگ كه با كليدي عجيب و غريب و آبي‌رنگ باز مي‌شود، در فيلم جادۀ مالهالند (2001) اشاره كرد.

در ضمن ديويد لينچ در حمله به برخي از ارزش‌هاي قراردادي جامعه در فيلمهايش به سوررئاليست‌ها بسيار نزديك است. به‌عنوان مثال جادۀ مالهالند در حقيقت كابوسي است كه در آن تصوير رويايي، زيبا و دروغين هاليوود در هم مي‌شكند و پشت اين ظاهر درخشان فضايي آكنده از حسادت، سازش‌هاي كثيف، زد و بند و… را نشان مي‌دهد. البته تمام این ویژگی ها در آثار کوتاه لینچ نیز نمود پیدا می کند. جهت دانلود این آثار به صفحه فیلم های کوتاه دیوید لینچ مراجعه نمایید.

به هرحال سوررئاليسم در سينما تا هنگامي كه هنرمند ضمير ناخودآگاه خود را به كار بگيرد ادامه خواهد داشت. به قول یکی از نظريه‌پردازان مشهور و البته غيرسوررئاليست سينما یعنی بالا بالاش «مادامی که رويا مي‌بينم، پس هستم».

جستارهای وابسته: